شعرطنزگوناگون _ سری پنجم
گفتم: سلام حافظ، گفتا: علیک جانم
گفتم: کجا روی؟ گفت: والله خود ندانم
گفتم: بگیر فالی گفتا: نمانده حالی
گفتم: چگونه ای؟ گفت: در بند بی خیالی
گفتم: که تازه تازه شعر و غزل چه داری؟
گفتا که: می سرایم شعر سپید، باری
گفتم: ز دولت عشق، گفتا: کودتا شد
گفتم: رقیب، گفتا: او نیز کله پا شد
گفتم: کجاست لیلی؟ مشغول دلربایی؟
گفتا: شده ستاره در فیلم سینمایی
گفتم: بگو، ز خالش، آن خال آتش افروز؟
گفتا: عمل نموده، دیروز یا پریروز
گفتم: بگو، ز مویش گفتا که مش نموده
گفتم: بگو، ز یارش گفتا ولش نموده
گفتم: چرا؟ چگونه؟ عاقل شده مجنون؟
گفتا: شدید گشته معتاد گرد و افیون
گفتم: کجاست جمشید؟ جام جهان نمایش؟
گفتا: خریده قسطی تلویزیون به جایش
======
ای آنکه دیده دوخته ای بر خلیج فارس
این لقمه با شکمبه تو سازگار نیست
زیرا در آب پاک و ذلالش بدون شک
ماهیست ،پابرهنه عرب سوسمار نیست
======
دوباره دست و دل به زنجیر شدم
ای دلکم ای دلک دیوونم
باز تو پرت زدم خودم می دونم
چیزی نمی گی کنج سینه لالی
دق نکنی ، بگو که بی خیالی
با من بگو با من که همراهتم
با من که دیوونه ی اون آهتم
این اگه انتهای هرچی عشقه
تف به گور بابای هر چی عشقه!
عشق اونه که پای دلو شل کنه
زندگی آدمو مختل کنه
==========
اگه مثل کلنگه
مثل لوله تفنگه
با خوشگلیت میجنگه
طبیعیه، قشنگه
نگو که این یه درده
دماغ عمل نکرده
***
اگر که مثل فیله
و یا از این قبیله
روی نوکش زیگیله
غصه نخور، اصیله
هی نرو پشت پرده
دماغ عمل نکرده
***
یکی میگه درازه
خیلی ولنگ و وازه
یکی میگه ترازه
غصه نخور که نازه
ببین خدا چه کرده
دماغ عمل نکرده
***
دماغ نگو جواهر
سوژهی شعر شاعر
طویل فیالمظاهر
پدیدهی معاصر
آهای تخم دو زرده
دماغ عمل نکرده
***
با اون دماغ همیشه
عکس تو پشت شیشه
تو سینما چی میشه
شکستن کلیشه
کاشکی بری رو پرده
دماغ عمل نکرده
***
کم باباتو کچل کن
یا خودتو مچل کن
کی بت میگه عمل کن
قصیده رو غزل کن
میشی له و لورده
دماغ عمل نکرده
***
چهقد دماغ دماغ شد
قافیهمون چلاق شد
هی، یکی- چل کلاغ شد
تصنیف کوچه باغ شد
بره که برنگرده
دماغ عمل نکرده
=============
بنزین رود ز دستم صاحب دلان خدا را
بنزین دهیم اینک پنهان ، نه آشکارا
در این شب سیاهم گم گشته کارت بنزین
یا رب چه سان توان رفت تا بیت خاله سارا
در جایگاه بنزین گالن به دست زین پس
بنزین کنم گدایی تاوان این خطا را
ای مردمان که باشد سهمیه تان فراوان
بهر خدا نمایید با همچو من مدارا
در نیمه راه و بیراه ای بر اتول سواران
با یک دو لیتر بنزین یاری کنید ما را
بنزین انیس ما بود ، یار شفیق ما بود
دیگر به خواب ببینیم دیدار آشنا را
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است
بنزین مده تو ارزان لیکن ستارگان را
رندی ز عمه پرسید بنزین کجاست آزاد
گفتا به رند عمه اش در بلخ یا بخارا
گفتند داده دولت سهمیه ایی فراوان
مردان مجلس و آن رندان پارسا را
در کوی مجلس ای داد ما را گذر ندادند
یا رب چه سان توان داد تغییر این قضا را
دیدم به خواب خوش دوش یک هاتفی که میگفت
از روی پند و اندرز درویش بینوا را
بنزین صدتومن را مفروش کم ز پانصد
کاین کیمیای هستی قارون کند گدا را
بنزین لیتری پانصد هر کو شنید گفتا
اینک سزای آن کو کفران کند خدا را
در این زمانه دیگر ماشین اثر ندارد
ماشین کنون برابر با خار و سنگ خارا
جانا دگر نمانده بنزین به باک چهره(*)
ای یار مانده در راه معذور بدار ما را
===========
شكر ایزد فنآوری داریم
صنعت ذرهپروری داریم
از كرامات تیم ملیمان
افتخارات كشوری داریم
با نود حال میكنیم فقط
بس كه ایراد داوری داریم
وزنهبرداری است ورزش ما
چون فقط نان بربری داریم
میتوانیم صادرات كنیم..
بس كه جوكهای آذری داریم
گشت ارشاد اگر افاقه نكرد
صد و ده و كلانتری داریم
خواهران از چه زود میرنجید
ما كه قصد برادری داریم.
ما برای اثبات اصل حجاب
خط تولید روسری داریم
این طرف روزنامههای زیاد
آن طرف دادگستری داریم!
جای شعر درست و درمان هم
تا بخواهی دری وری داریم
حرفهامان طلاست سی سال است
قصد احداث زرگری داریم
ما در ایام سال هفده بار
آزمون سراسری داریم
اجنبی هیچكاك اگر دارد
ما جواد شمقدری داریم
تا بدانند با بهانه طنز
از همه قصد دلبری داریم
هم كمال تشكر از دولت
هم وزیر ترابری داریم
============
شنیدم در زمان خسرو پرویز
گرفتند آدمی را توی تبریز
به جرم نقض قانون اساسی
و بعض گفتمان های سیاسی
ولی آن مرد دور اندیش، از پیش
قراری را نهاده با زن خویش
که از زندان اگر آمد زمانی
به نام من پیامی یا نشانی
اگر خودکار آبی بود متنش
بدان باشد درست و بی غل و غش
اگر با رنگ قرمز بود خودکار
بدان باشد تمام از روی اجبار
تمامش از فشار بازجویی ست
سراپایش دروغ و یاوه گویی ست
گذشت و روزی آمد نامه از مرد
گرفت آن نامه را بانوی پر درد
گشود و دید با هالو مآبی
نوشته شوهرش با خط آبی:
عزیزم، عشق من ، حالت چطور است؟
بگو بی بنده احوالت چطور است؟
اگر از ما بپرسی، خوب بشنو
ملالی نیست غیر از دوری تو
من این جا راحتم، کیفور کیفور
بساط عیش و عشرت جور وا جور
در این جا سینما و باشگاه است
غذا، آجیل، میوه رو به راه است
کتک با چوب یا شلاق و باطوم
تماما شایعاتی هست موهوم
هر آن کس گوید این جا چوب دار است
بدان این هم دروغی شاخدار است
در این جا استرس جایی ندارد
درفش و داغ معنایی ندارد
کجا تفتیش های اعتقادی ست؟
کجا سلول های انفرادی ست؟
همه این جا رفیق و دوست هستیم
چو گردو داخل یک پوست هستیم
در این جا بازجو اصلا نداریم
شکنجه ، اعتراف، عمرا نداریم
به جای آن اتاق فکر داریم
روش های بدیع و بکر داریم
عزیزم، حال من خوب است این جا
گذشت عمر، مطلوب است این جا
کسی را هیچ کاری با کسی نیست
نشانی از غم و دلواپسی نیست
همه چیزش تماما بیست این جا
فقط خود کار قرمز نیست این جا
!!!!!!!!!!!!!!
==========
آخر این هفته، جشن ازدواج ما به پاست
با حضور گرم خود، در آن صفا جاری کنید
ازدواج و عقد یک امر مهم و جدی است
لطفاً از آوردن اطفال، خودداری کنید
بر شکم صابون زده، آماده سازیدش قشنگ
معده را از هر غذا و میوه ای عاری کنید
تا مفصل توی آن جشن عزیز و با شکوه
با غذا و میوه ی آن جشن افطاری کنید
البته خیلی نباید هول و پرخور بود ها
پیش فامیل مقابل آبروداری کنید
میوه، شیرینی، شب پاتختی مان هم لازم است
پس برای صرفه جویی اندکی یاری کنید
گر کسی با میوه دارد می نماید خودکشی
دل به حال ما و او سوزانده، اخطاری کنید
موقع کادو خریدن، چرب باشد کادوتان
پس حذر از تابلو و ساعات دیواری کنید
هرچه باشد نسبت قومی تان نزدیک تر
هدیه را هم چرب تر، از روی ناچاری کنید
در امور زندگی، دینار اگر باشد حساب
کادو نوعی بخشش است، آن را سه خرواری کنید
گرم باید کرد مجلس را، از این رو گاه گاه
چون بخاری بهر تنظیم دما، کاری کنید
ساکت و صامت نباشید و به همراه موزیک
دست و پا را استفاده، آن هم ابزاری کنید
لامبادا، تانگو و بابا کرم یا هرچه هست
از هنرهاتان تماماً پرده برداری کنید
البته هرچیز دارد مرزی و اندازه ای
پس نباید رقص های نابه هنجاری کنید
حرکت موزون اگر در کرد از خود، دیگری
با شاباش و دست و سوت از او طرفداری کنید
کی دلش می خواهد آخر در بیاید سی دی اش؟
با موبایل خود مبادا فیلمبرداری کنید
در نهایت، مجلس ما را مزین با حضور
بی ادا و منت و هر گونه اطواری کنید
==========
مدعی دید کراواتم و غرید چو شیر
گفت: این چیست که بر گردن توست ای اکبیر؟
گفتمش: چاکرتم، نوکرتم، سخت مگیر!
میکنم پیش تو اقرار که دارم تقصیر
کانچه اسباب گرفتاری هر مرد و زن است
همه تقصیر کراوات من است!
لکهی غرب به دامان شما اصلا نیست
نام دختر کتی و مرسده و ژیلا نیست
کت خوشفرم شما طرح فرنگیها نیست
جین آن تازهجوان تحفهی آمریکا نیست
این کراوات فقط کار سوئیس و وین است
همه تقصیر کراوات من است!
گر که سیمرغ نشسته است سر قلهی قاف
کند از یاری مرغان دگر استنکاف
گر که اصناف ندارند اثری از انصاف
گر کند بخش خصوصی به خلایق اجحاف
گر فلان گردنه در دست فلان راهزن است
همه تقصیر کراوات من است!
آن سخنهای غمانگیز که مردم گویند
آن چه از شدت بحران تورم گویند
آن چه از روی تاسف به تالم گویند
یا که از راه تمسخر به تبسم گویند
و آن چه نشخوار زن و مرد به هر انجمن است
همه تقصیر کراوات من است!
گر به هر کوچه زباله است چو خرمن توده
گر در این شهر ز بس گشته هوا آلوده
دم به دم دود به حلق تو رود یا دوده
کارها گر همه پیچیده به هم چون روده
جویها گر همه آکنده ز لای و لجن است
همه تقصیر کراوات من است!
خیط گر وضع اتوبوس بوَد داخل خط
یا اگر مثل غریقی تو، گرانی است چو شط
گر خر کلحسن از گرسِنگی گشته سقط
اگر آن لامپ که روزی سه تومن بود فقط
این زمان قیمت او بیشتر از صد تومن است
همه تقصیر کراوات من است!
========
آدما یه روح پاکن تو کتاب سبز دینی
معنی زندگی مونده بین صفحه های شیمی
آدما معنی مایعن! شکل دنیا رو می گیرن
توی این فشار بی رحم زیر دست غم می میرن
دنیا دنبال یه چیزه مثل فرمول چگالی
هیشکی از تو نمی پرسه: غریبه تو در چه حالی؟!
مثه جاده های بی رحم که فقط راه درازه
قصه ی دردای مردم قصه ی اسید و بازه
آدما بارای هم نام، عاشق دوری و دوری
دردای هم نمی بینن دل میدن به عشق کوری
آدما یه روز تو دنیا می رسن به یک تفاهم
مثه فرمولای شیمی! مثه مبحث تعادل
========
یاد بـــاد آنکه دلم عاشـق سرکار نبود
طفلکی از تو و عشق تـــو سر ِکار نبود
شیخ از حال دل من خبری هیچ نداشت
سی دی عاشقی ام بر ســــر بازار نبود!
نقل مشروح خبرهــــــای دل رسوایم
باعث خجلت گوینــــده ی اخبار نبود!
عقل گه گاه به کــــــار دل من می آمد
اینچنین از لگد عشق تـــــو ناکار نبود
چت نمی کردم و از خرج نتم آخر ماه
کیس من در گرو اصغـــــر سمسار نبود!
فرت فرت از لب لعل تو شکر می بارید
رطبی بود ولی موقـــــــع افطار نبود!
نرگس مست تو ای دوست تمارض می کرد
چشم بیمار تـــــو مي ديدم و بیمار نبود!
می نهادم کپه ی مرگ خودم را راحت
بنده را شب همه شب دیده ی بیدار نبود
پیش تو دست و دلم هیـــــچ نمی لرزیدند
چون مرا استرس "لحظه ی دیدار" نبود
رخت اسپورت مرا راحت جان بود و به سر
فکر دامادی و قرض کت و شلوار نبود!
در محــــــــل خير سرم بچّه ي مثبت بودم
تــــــوی جیب بغلــــــم پاکت سیگار نبود
فارغ از شعر و غزل سوت زنان مي گشتم
کار من اینهمه با کاغذ و خودکــــار نبود
شاعرم کردی و احسنت که بی عشق رخت
هنری از من بی عرضــــــه پدیدار نبود!
=========
مي خواهم امشب اندكي محسوس باشم
پا داد اگر حتي شديدا" لوس باشم
تا كي خودم را لاي اين چادر بپيچم ؟
تا كي ميان ِ چادرم محبوس باشم ؟
عيبي مگر دارد اگر امروز اينجام ،
فردا ، نه حتي زودتر ، چالوس باشم ؟
من مادرم ترك است ، بابايم عراقي
اما دلم مي خواست اصلا" روس باشم
تاوان زيبايي اگر پاهاي زشت است ،
بگذار زيبا باشم و طاووس باشم
در اينكه گل هستم كسي شكي ندارد
محض تنوع خواستم كاكتوس باشم !
بز نيستم ، خر هم نمي خواهم بمانم !
در عشق بايد عينهو ققنوس باشم
من بيست و اندي سال صغري بوده اسمم
يك سال هم بگذار تا "ژينوس" باشم !
يك قطره ام در رودخانه كاش مي شد ،
يك قطره در دريا، نه ، اقيانوس باشم
زنگ صدايم عينهو بوق دوچرخه ست
هر روز تمرين مي كنم ، ناقوس باشم
گاهي دلم مي خواهد اصلا" مرد باشم
در چشم ِ زنها عين اختاپوس باشم
تنها حدود سي دقيقه عاشق ِ تو
بعدا" برايت عينهو كابوس باشم !
از بچگي خيلي دلم مي خواست روزي ،
همسر ، نشد ، همكار جالينوس باشم !
اين ليست را تكميل كردم تا بگويم ،
بايد به هر نحوي شده ، ملموس باشم
يارب به اميد تو وزنم را شكستم !
كي مي رسد روزي كه من عروس باشم !
=========
در مدرسه از نشاطمان كم كردند
از فرصت ارتباطمان كم كردند
هرگاه به هم عشق تعارف كرديم
از نمره ي انظباتمان كم كردند
=======
تولدی نه دیگر
همهی هستی من این کیف خالی و بیمایهی باریکیست
که دمادم ای پول!
نام زیبا و دلارای تو را در خود تکرارکنان
میکند زمزمه با حسرت
و بهخوبی میداند
که سرانجام به گور
میبرد آرزوی دیدار و بوس و کنارت را
من و این کیف در این دورهی وانفسای بیپولی آه کشیدیم، آه
ما در این آه تو را
به لواش و تافتون و بربری پیوند زدیم.
زندگی شاید
سنگک زار و نزاریست که هر روز زنی در زنبیلی از نانوایی میآرد
و شود روز به روز
لاغر و لاغرتر
زندگی شاید
کیسهی شیری باشد که شود آبکیتر ماه به ماه
و رود قیمت آن بالاتر فصل به فصل.
زندگی شاید
اتوبوسیست لبالب ز مسافر که گرفتار شده توی ترافیک
و ندارد راه پس و پیش
اتوبوسی که در آن همچون ماهی تنا در قوطی کنسرو
یا که چون گوشت کوبیده
از فشار کس و ناکس شدهام له
یا عبور کُند ترن مترو باشد که روان است به سوی ته خط
و مرا نیست در آن جایی از بس که پر است.
زندگی شاید آن لحظهی مسدودیست
که نگاه من در چشم طلبکارانم میافتد
و در آن لحظه میخواهم از فرط خجالت
بشوم قطرهی آبی و روم توی زمین.
در اتاقی که در این چلهی سرما از بیبرقی و بیگازی چون یخچال است
و به اندازهی یک تنهاییست
تنگ و تاریک
دل من
که به اندازهی یک سکهی دوزاریست
به بهانههای سادهی خوشبختی خود مینگرد
به لمیدن در زیر لحاف کرسی گرم
و به یک کاسه آش رشتهی داغ
و به یک تکه نان تازه
که نباشد سوخته یا که خمیر
آه...
سهم من این است
سهم من این است
سهم من
قبض برق و آبیست
که ندارم پولی بابت پرداختن مبلغشان
و به خوبی میدانم
قطع خواهد شد آب و برقم
تا دو ماه دیگر
سهم من پایین رفتن از پلهی زندان است
بابت چکهای برگشتی
و به چیزی در پوسیدگی و غربت سلول مجرد واصل گشتن
سهم من گردش ترسآلودی در دادسراست
غرق در بیم و هراس از نعرههای طلبکاران عربدهجویی که به من میگویند:
"پدرت را درخواهیم آورد
ننهات را به عزایت خواهیم نشاند"
دستهایم را در صرافی میکارم
سکه خواهم شد میدانم، میدانم، میدانم
و هزارچوقیها در گودی انگشتانم
تخم خواهند گذاشت.
کوچهای هست که در آنجا
من به بقال و قصاب و نانوایش کلی بدهی دارم
و به اهل هر خانه که آنجاست بدهکارم
کوچهای هست که در آنجا
من گداوار ز فرط استیصال به پیش کس و ناکس
میکنم دست دراز.
کوچهای هست که دست من آنجا
از سر ناچاری
از حیاطی که درش بسته نبود
آفتابه دزدیدهست.
گردشی دزدکی دور و ور بانک
و به دستی بر سر و روی ماشین خودپرداز
اسکناسها را آبستن کردن
کیسهای لب به لب از اسکن
که ز مهمانی یک بانک خوش و خرم برمیگردد.
و بدینسان است
که کسی
گیر میافتد
و کسی
گیر نمیافتد.
هیچ دزدی از جیبی پاره که به شلواری پر وصله چسبیده
کیف پر پولی
کش نخواهد رفت.
من
چکپول ناز و ملوسی را
میشناسم که توی کیفی مسکن دارد
و تمام صفرهایش را در یک نیلبک چوبین
مینوازد آرام آرام
چکپول ناز و ملوسی
که به خوابم میآید هر شب
و مرا با خود
به سحرگاه شکفتنها و رستنهای ابدی خواهد برد...
گفتم: کجا روی؟ گفت: والله خود ندانم
گفتم: بگیر فالی گفتا: نمانده حالی
گفتم: چگونه ای؟ گفت: در بند بی خیالی
گفتم: که تازه تازه شعر و غزل چه داری؟
گفتا که: می سرایم شعر سپید، باری
گفتم: ز دولت عشق، گفتا: کودتا شد
گفتم: رقیب، گفتا: او نیز کله پا شد
گفتم: کجاست لیلی؟ مشغول دلربایی؟
گفتا: شده ستاره در فیلم سینمایی
گفتم: بگو، ز خالش، آن خال آتش افروز؟
گفتا: عمل نموده، دیروز یا پریروز
گفتم: بگو، ز مویش گفتا که مش نموده
گفتم: بگو، ز یارش گفتا ولش نموده
گفتم: چرا؟ چگونه؟ عاقل شده مجنون؟
گفتا: شدید گشته معتاد گرد و افیون
گفتم: کجاست جمشید؟ جام جهان نمایش؟
گفتا: خریده قسطی تلویزیون به جایش
======
ای آنکه دیده دوخته ای بر خلیج فارس
این لقمه با شکمبه تو سازگار نیست
زیرا در آب پاک و ذلالش بدون شک
ماهیست ،پابرهنه عرب سوسمار نیست
======
دوباره دست و دل به زنجیر شدم
ای دلکم ای دلک دیوونم
باز تو پرت زدم خودم می دونم
چیزی نمی گی کنج سینه لالی
دق نکنی ، بگو که بی خیالی
با من بگو با من که همراهتم
با من که دیوونه ی اون آهتم
این اگه انتهای هرچی عشقه
تف به گور بابای هر چی عشقه!
عشق اونه که پای دلو شل کنه
زندگی آدمو مختل کنه
==========
اگه مثل کلنگه
مثل لوله تفنگه
با خوشگلیت میجنگه
طبیعیه، قشنگه
نگو که این یه درده
دماغ عمل نکرده
***
اگر که مثل فیله
و یا از این قبیله
روی نوکش زیگیله
غصه نخور، اصیله
هی نرو پشت پرده
دماغ عمل نکرده
***
یکی میگه درازه
خیلی ولنگ و وازه
یکی میگه ترازه
غصه نخور که نازه
ببین خدا چه کرده
دماغ عمل نکرده
***
دماغ نگو جواهر
سوژهی شعر شاعر
طویل فیالمظاهر
پدیدهی معاصر
آهای تخم دو زرده
دماغ عمل نکرده
***
با اون دماغ همیشه
عکس تو پشت شیشه
تو سینما چی میشه
شکستن کلیشه
کاشکی بری رو پرده
دماغ عمل نکرده
***
کم باباتو کچل کن
یا خودتو مچل کن
کی بت میگه عمل کن
قصیده رو غزل کن
میشی له و لورده
دماغ عمل نکرده
***
چهقد دماغ دماغ شد
قافیهمون چلاق شد
هی، یکی- چل کلاغ شد
تصنیف کوچه باغ شد
بره که برنگرده
دماغ عمل نکرده
=============
بنزین رود ز دستم صاحب دلان خدا را
بنزین دهیم اینک پنهان ، نه آشکارا
در این شب سیاهم گم گشته کارت بنزین
یا رب چه سان توان رفت تا بیت خاله سارا
در جایگاه بنزین گالن به دست زین پس
بنزین کنم گدایی تاوان این خطا را
ای مردمان که باشد سهمیه تان فراوان
بهر خدا نمایید با همچو من مدارا
در نیمه راه و بیراه ای بر اتول سواران
با یک دو لیتر بنزین یاری کنید ما را
بنزین انیس ما بود ، یار شفیق ما بود
دیگر به خواب ببینیم دیدار آشنا را
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است
بنزین مده تو ارزان لیکن ستارگان را
رندی ز عمه پرسید بنزین کجاست آزاد
گفتا به رند عمه اش در بلخ یا بخارا
گفتند داده دولت سهمیه ایی فراوان
مردان مجلس و آن رندان پارسا را
در کوی مجلس ای داد ما را گذر ندادند
یا رب چه سان توان داد تغییر این قضا را
دیدم به خواب خوش دوش یک هاتفی که میگفت
از روی پند و اندرز درویش بینوا را
بنزین صدتومن را مفروش کم ز پانصد
کاین کیمیای هستی قارون کند گدا را
بنزین لیتری پانصد هر کو شنید گفتا
اینک سزای آن کو کفران کند خدا را
در این زمانه دیگر ماشین اثر ندارد
ماشین کنون برابر با خار و سنگ خارا
جانا دگر نمانده بنزین به باک چهره(*)
ای یار مانده در راه معذور بدار ما را
===========
شكر ایزد فنآوری داریم
صنعت ذرهپروری داریم
از كرامات تیم ملیمان
افتخارات كشوری داریم
با نود حال میكنیم فقط
بس كه ایراد داوری داریم
وزنهبرداری است ورزش ما
چون فقط نان بربری داریم
میتوانیم صادرات كنیم..
بس كه جوكهای آذری داریم
گشت ارشاد اگر افاقه نكرد
صد و ده و كلانتری داریم
خواهران از چه زود میرنجید
ما كه قصد برادری داریم.
ما برای اثبات اصل حجاب
خط تولید روسری داریم
این طرف روزنامههای زیاد
آن طرف دادگستری داریم!
جای شعر درست و درمان هم
تا بخواهی دری وری داریم
حرفهامان طلاست سی سال است
قصد احداث زرگری داریم
ما در ایام سال هفده بار
آزمون سراسری داریم
اجنبی هیچكاك اگر دارد
ما جواد شمقدری داریم
تا بدانند با بهانه طنز
از همه قصد دلبری داریم
هم كمال تشكر از دولت
هم وزیر ترابری داریم
============
شنیدم در زمان خسرو پرویز
گرفتند آدمی را توی تبریز
به جرم نقض قانون اساسی
و بعض گفتمان های سیاسی
ولی آن مرد دور اندیش، از پیش
قراری را نهاده با زن خویش
که از زندان اگر آمد زمانی
به نام من پیامی یا نشانی
اگر خودکار آبی بود متنش
بدان باشد درست و بی غل و غش
اگر با رنگ قرمز بود خودکار
بدان باشد تمام از روی اجبار
تمامش از فشار بازجویی ست
سراپایش دروغ و یاوه گویی ست
گذشت و روزی آمد نامه از مرد
گرفت آن نامه را بانوی پر درد
گشود و دید با هالو مآبی
نوشته شوهرش با خط آبی:
عزیزم، عشق من ، حالت چطور است؟
بگو بی بنده احوالت چطور است؟
اگر از ما بپرسی، خوب بشنو
ملالی نیست غیر از دوری تو
من این جا راحتم، کیفور کیفور
بساط عیش و عشرت جور وا جور
در این جا سینما و باشگاه است
غذا، آجیل، میوه رو به راه است
کتک با چوب یا شلاق و باطوم
تماما شایعاتی هست موهوم
هر آن کس گوید این جا چوب دار است
بدان این هم دروغی شاخدار است
در این جا استرس جایی ندارد
درفش و داغ معنایی ندارد
کجا تفتیش های اعتقادی ست؟
کجا سلول های انفرادی ست؟
همه این جا رفیق و دوست هستیم
چو گردو داخل یک پوست هستیم
در این جا بازجو اصلا نداریم
شکنجه ، اعتراف، عمرا نداریم
به جای آن اتاق فکر داریم
روش های بدیع و بکر داریم
عزیزم، حال من خوب است این جا
گذشت عمر، مطلوب است این جا
کسی را هیچ کاری با کسی نیست
نشانی از غم و دلواپسی نیست
همه چیزش تماما بیست این جا
فقط خود کار قرمز نیست این جا
!!!!!!!!!!!!!!
==========
آخر این هفته، جشن ازدواج ما به پاست
با حضور گرم خود، در آن صفا جاری کنید
ازدواج و عقد یک امر مهم و جدی است
لطفاً از آوردن اطفال، خودداری کنید
بر شکم صابون زده، آماده سازیدش قشنگ
معده را از هر غذا و میوه ای عاری کنید
تا مفصل توی آن جشن عزیز و با شکوه
با غذا و میوه ی آن جشن افطاری کنید
البته خیلی نباید هول و پرخور بود ها
پیش فامیل مقابل آبروداری کنید
میوه، شیرینی، شب پاتختی مان هم لازم است
پس برای صرفه جویی اندکی یاری کنید
گر کسی با میوه دارد می نماید خودکشی
دل به حال ما و او سوزانده، اخطاری کنید
موقع کادو خریدن، چرب باشد کادوتان
پس حذر از تابلو و ساعات دیواری کنید
هرچه باشد نسبت قومی تان نزدیک تر
هدیه را هم چرب تر، از روی ناچاری کنید
در امور زندگی، دینار اگر باشد حساب
کادو نوعی بخشش است، آن را سه خرواری کنید
گرم باید کرد مجلس را، از این رو گاه گاه
چون بخاری بهر تنظیم دما، کاری کنید
ساکت و صامت نباشید و به همراه موزیک
دست و پا را استفاده، آن هم ابزاری کنید
لامبادا، تانگو و بابا کرم یا هرچه هست
از هنرهاتان تماماً پرده برداری کنید
البته هرچیز دارد مرزی و اندازه ای
پس نباید رقص های نابه هنجاری کنید
حرکت موزون اگر در کرد از خود، دیگری
با شاباش و دست و سوت از او طرفداری کنید
کی دلش می خواهد آخر در بیاید سی دی اش؟
با موبایل خود مبادا فیلمبرداری کنید
در نهایت، مجلس ما را مزین با حضور
بی ادا و منت و هر گونه اطواری کنید
==========
مدعی دید کراواتم و غرید چو شیر
گفت: این چیست که بر گردن توست ای اکبیر؟
گفتمش: چاکرتم، نوکرتم، سخت مگیر!
میکنم پیش تو اقرار که دارم تقصیر
کانچه اسباب گرفتاری هر مرد و زن است
همه تقصیر کراوات من است!
لکهی غرب به دامان شما اصلا نیست
نام دختر کتی و مرسده و ژیلا نیست
کت خوشفرم شما طرح فرنگیها نیست
جین آن تازهجوان تحفهی آمریکا نیست
این کراوات فقط کار سوئیس و وین است
همه تقصیر کراوات من است!
گر که سیمرغ نشسته است سر قلهی قاف
کند از یاری مرغان دگر استنکاف
گر که اصناف ندارند اثری از انصاف
گر کند بخش خصوصی به خلایق اجحاف
گر فلان گردنه در دست فلان راهزن است
همه تقصیر کراوات من است!
آن سخنهای غمانگیز که مردم گویند
آن چه از شدت بحران تورم گویند
آن چه از روی تاسف به تالم گویند
یا که از راه تمسخر به تبسم گویند
و آن چه نشخوار زن و مرد به هر انجمن است
همه تقصیر کراوات من است!
گر به هر کوچه زباله است چو خرمن توده
گر در این شهر ز بس گشته هوا آلوده
دم به دم دود به حلق تو رود یا دوده
کارها گر همه پیچیده به هم چون روده
جویها گر همه آکنده ز لای و لجن است
همه تقصیر کراوات من است!
خیط گر وضع اتوبوس بوَد داخل خط
یا اگر مثل غریقی تو، گرانی است چو شط
گر خر کلحسن از گرسِنگی گشته سقط
اگر آن لامپ که روزی سه تومن بود فقط
این زمان قیمت او بیشتر از صد تومن است
همه تقصیر کراوات من است!
========
آدما یه روح پاکن تو کتاب سبز دینی
معنی زندگی مونده بین صفحه های شیمی
آدما معنی مایعن! شکل دنیا رو می گیرن
توی این فشار بی رحم زیر دست غم می میرن
دنیا دنبال یه چیزه مثل فرمول چگالی
هیشکی از تو نمی پرسه: غریبه تو در چه حالی؟!
مثه جاده های بی رحم که فقط راه درازه
قصه ی دردای مردم قصه ی اسید و بازه
آدما بارای هم نام، عاشق دوری و دوری
دردای هم نمی بینن دل میدن به عشق کوری
آدما یه روز تو دنیا می رسن به یک تفاهم
مثه فرمولای شیمی! مثه مبحث تعادل
========
یاد بـــاد آنکه دلم عاشـق سرکار نبود
طفلکی از تو و عشق تـــو سر ِکار نبود
شیخ از حال دل من خبری هیچ نداشت
سی دی عاشقی ام بر ســــر بازار نبود!
نقل مشروح خبرهــــــای دل رسوایم
باعث خجلت گوینــــده ی اخبار نبود!
عقل گه گاه به کــــــار دل من می آمد
اینچنین از لگد عشق تـــــو ناکار نبود
چت نمی کردم و از خرج نتم آخر ماه
کیس من در گرو اصغـــــر سمسار نبود!
فرت فرت از لب لعل تو شکر می بارید
رطبی بود ولی موقـــــــع افطار نبود!
نرگس مست تو ای دوست تمارض می کرد
چشم بیمار تـــــو مي ديدم و بیمار نبود!
می نهادم کپه ی مرگ خودم را راحت
بنده را شب همه شب دیده ی بیدار نبود
پیش تو دست و دلم هیـــــچ نمی لرزیدند
چون مرا استرس "لحظه ی دیدار" نبود
رخت اسپورت مرا راحت جان بود و به سر
فکر دامادی و قرض کت و شلوار نبود!
در محــــــــل خير سرم بچّه ي مثبت بودم
تــــــوی جیب بغلــــــم پاکت سیگار نبود
فارغ از شعر و غزل سوت زنان مي گشتم
کار من اینهمه با کاغذ و خودکــــار نبود
شاعرم کردی و احسنت که بی عشق رخت
هنری از من بی عرضــــــه پدیدار نبود!
=========
مي خواهم امشب اندكي محسوس باشم
پا داد اگر حتي شديدا" لوس باشم
تا كي خودم را لاي اين چادر بپيچم ؟
تا كي ميان ِ چادرم محبوس باشم ؟
عيبي مگر دارد اگر امروز اينجام ،
فردا ، نه حتي زودتر ، چالوس باشم ؟
من مادرم ترك است ، بابايم عراقي
اما دلم مي خواست اصلا" روس باشم
تاوان زيبايي اگر پاهاي زشت است ،
بگذار زيبا باشم و طاووس باشم
در اينكه گل هستم كسي شكي ندارد
محض تنوع خواستم كاكتوس باشم !
بز نيستم ، خر هم نمي خواهم بمانم !
در عشق بايد عينهو ققنوس باشم
من بيست و اندي سال صغري بوده اسمم
يك سال هم بگذار تا "ژينوس" باشم !
يك قطره ام در رودخانه كاش مي شد ،
يك قطره در دريا، نه ، اقيانوس باشم
زنگ صدايم عينهو بوق دوچرخه ست
هر روز تمرين مي كنم ، ناقوس باشم
گاهي دلم مي خواهد اصلا" مرد باشم
در چشم ِ زنها عين اختاپوس باشم
تنها حدود سي دقيقه عاشق ِ تو
بعدا" برايت عينهو كابوس باشم !
از بچگي خيلي دلم مي خواست روزي ،
همسر ، نشد ، همكار جالينوس باشم !
اين ليست را تكميل كردم تا بگويم ،
بايد به هر نحوي شده ، ملموس باشم
يارب به اميد تو وزنم را شكستم !
كي مي رسد روزي كه من عروس باشم !
=========
در مدرسه از نشاطمان كم كردند
از فرصت ارتباطمان كم كردند
هرگاه به هم عشق تعارف كرديم
از نمره ي انظباتمان كم كردند
=======
تولدی نه دیگر
همهی هستی من این کیف خالی و بیمایهی باریکیست
که دمادم ای پول!
نام زیبا و دلارای تو را در خود تکرارکنان
میکند زمزمه با حسرت
و بهخوبی میداند
که سرانجام به گور
میبرد آرزوی دیدار و بوس و کنارت را
من و این کیف در این دورهی وانفسای بیپولی آه کشیدیم، آه
ما در این آه تو را
به لواش و تافتون و بربری پیوند زدیم.
زندگی شاید
سنگک زار و نزاریست که هر روز زنی در زنبیلی از نانوایی میآرد
و شود روز به روز
لاغر و لاغرتر
زندگی شاید
کیسهی شیری باشد که شود آبکیتر ماه به ماه
و رود قیمت آن بالاتر فصل به فصل.
زندگی شاید
اتوبوسیست لبالب ز مسافر که گرفتار شده توی ترافیک
و ندارد راه پس و پیش
اتوبوسی که در آن همچون ماهی تنا در قوطی کنسرو
یا که چون گوشت کوبیده
از فشار کس و ناکس شدهام له
یا عبور کُند ترن مترو باشد که روان است به سوی ته خط
و مرا نیست در آن جایی از بس که پر است.
زندگی شاید آن لحظهی مسدودیست
که نگاه من در چشم طلبکارانم میافتد
و در آن لحظه میخواهم از فرط خجالت
بشوم قطرهی آبی و روم توی زمین.
در اتاقی که در این چلهی سرما از بیبرقی و بیگازی چون یخچال است
و به اندازهی یک تنهاییست
تنگ و تاریک
دل من
که به اندازهی یک سکهی دوزاریست
به بهانههای سادهی خوشبختی خود مینگرد
به لمیدن در زیر لحاف کرسی گرم
و به یک کاسه آش رشتهی داغ
و به یک تکه نان تازه
که نباشد سوخته یا که خمیر
آه...
سهم من این است
سهم من این است
سهم من
قبض برق و آبیست
که ندارم پولی بابت پرداختن مبلغشان
و به خوبی میدانم
قطع خواهد شد آب و برقم
تا دو ماه دیگر
سهم من پایین رفتن از پلهی زندان است
بابت چکهای برگشتی
و به چیزی در پوسیدگی و غربت سلول مجرد واصل گشتن
سهم من گردش ترسآلودی در دادسراست
غرق در بیم و هراس از نعرههای طلبکاران عربدهجویی که به من میگویند:
"پدرت را درخواهیم آورد
ننهات را به عزایت خواهیم نشاند"
دستهایم را در صرافی میکارم
سکه خواهم شد میدانم، میدانم، میدانم
و هزارچوقیها در گودی انگشتانم
تخم خواهند گذاشت.
کوچهای هست که در آنجا
من به بقال و قصاب و نانوایش کلی بدهی دارم
و به اهل هر خانه که آنجاست بدهکارم
کوچهای هست که در آنجا
من گداوار ز فرط استیصال به پیش کس و ناکس
میکنم دست دراز.
کوچهای هست که دست من آنجا
از سر ناچاری
از حیاطی که درش بسته نبود
آفتابه دزدیدهست.
گردشی دزدکی دور و ور بانک
و به دستی بر سر و روی ماشین خودپرداز
اسکناسها را آبستن کردن
کیسهای لب به لب از اسکن
که ز مهمانی یک بانک خوش و خرم برمیگردد.
و بدینسان است
که کسی
گیر میافتد
و کسی
گیر نمیافتد.
هیچ دزدی از جیبی پاره که به شلواری پر وصله چسبیده
کیف پر پولی
کش نخواهد رفت.
من
چکپول ناز و ملوسی را
میشناسم که توی کیفی مسکن دارد
و تمام صفرهایش را در یک نیلبک چوبین
مینوازد آرام آرام
چکپول ناز و ملوسی
که به خوابم میآید هر شب
و مرا با خود
به سحرگاه شکفتنها و رستنهای ابدی خواهد برد...




